گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند
در راه هوشیاری خود مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست
وقتی که قلب خون شده بشکست، می رود
اول اگرچه با سخن از عشق آمده است
آخر، خلاف آنچه که گفته است می رود
وای از غرور تازه به دوران رسیده ای
وقتی میان طایفه ای پست میرود
هرچند مضحک است و پر از خنده های تلخ
بر ما هرآنچه لایقمان هست می رود...
نیازو توخودم کشتم
که هر گز تا نشه پشتم
زدم برچهرام سیلی
که هر گزوانشه مشتم
من آن خنجر به پهلویم
که دردم را نمی گویم
به زیر ضربه های غم
نیوفتد خم به ابروهایم
مرا این گونه گر خواهی
دلت را آشیانم کن
من آن نشکستنی هستم
بیاو امتحانم کن
آزادی
چه زندانها برایت کشیدهام و چه زندانها برایت خواهم کشید!!!
چه مصیبتها برایت تحمل کردهام و چه مصیبتها که برایت تحمل خواهم کرد !!!
اما
خود را به استبداد نخواهم فروخت
من پرورده ی آزادی ام
استادم علی است مرد بیبیم بی ضعف و صبر
پیشوایم مصدق مردی که هفتاد سال برای آزادی نالید
من ، هر چه کنند جز در هوای تو دم نخواهم زد
اما
به دانستن تو محتاجم
پس
بگو هر لحظه کجایی و چه میکنی
تا بدانم هر لحظه کجا باشم و چه کنم
خجسته باد آزادی
کفر نمیگویم پریشانم
چه میخواهی تو از جانم
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا تو مسؤولی
تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
Dr Sharyati
نمی دانم که بعد از مرگم چه خواهد شد
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
او دم خویش را بر آن سخت بفشارد
با تشکر از دوست خوبم یوسف
عشق یعنی با تو خواندن از جنون
عشق یعنی سوختنها از درون
عشق یعنی سوختن تا ساختن
عشق یعنی عقل و دین را باختن
عشق یعنی دل تراشیدن ز گل
عشق یعنی گم شدن در باغ دل
عشق یعنی تو ملامت کن مرا
عشق یعنی می ستایم من تو را
عشق یعنی در پی تو در به در
عشق یعنی یک بیابان درد سر
عشق یعنی با تو آغاز سفر
عشق یعنی قلبی آماج خطر
عشق یعنی تو بران از خود مرا
عشق یعنی باز می خوانم تو را
عشق یعنی بگذری از آبرو
عشق یعنی کلبه های آرزو
عشق یعنی با تو گشتن هم کلام
عشق یعنی انتظار یک سلام
عشق یعنی دستهایی رو به دوست
عشق یعنی مرگ در راهت نکوست
عشق یعنی شاخه ای گل در سبد
عشق یعنی دل سپردن تا ابد
عشق یعنی سروهای سربلند
عشق یعنی خارها هم گل کنند
عشق یعنی تو بسوزانی مرا
عشق یعنی سایه بانم من تو را
عشق یعنی بشکنی قلب مرا
عشق یعنی می پرستم من تو را
عشق یعنی آن نخستین حرفها
عشق یعنی در میان برفها
عشق یعنی یاد آن روز نخست
عشق یعنی هر چه در آن یاد توست
عشق یعنی تک درختی در کویر
عشق یعنی عاشقانی سر به زیر
عشق یعنی بگذری از هفت خان
عشق یعنی آرش و تیر و کمان
نمی دانم که بعد از مرگم چه خواهد شد
نمیدانم که کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد
گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
او دم خویش را بر آن سخت بفشارد
و خواب خفتگان خفت را آشفته تر سازد
بدینسان بشکند در من سکوت مرگبارم را
با تشکر از دوست خوبم یوسف
کفر نمیگویم پریشانم
چه میخواهی تو از جانم
مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی
خداوندا تو مسؤولی
تو میدانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است
چه رنجی میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است
Dr Sharyati